اینستا رو دی اکنیو کردم چند روزه.یکی دوروز اولش سخت بود اما الان بهتر شده.عادت کردم.وقتم یکم آزادتر شده.

بعد دوهفته که خبرتو نگرفته بری سرکلاسش.تهِ ته بشینی،پشتِ جمعیت! بعد کلاس هم سریع بره.بعد با دوستت بری سمت اتاقش.لبخند بزنه بگه یه حسی بهم میگفت میاین واسه همین اینجا نشسته بودم.چون نه من شمارو دیدم نه شما منو.اون ته کلاس نشسته بودین

دفترچه تو با یه خودکار بذاری جلوش.بگی میشه بنویسی اضطراب؟ با تعجب بنویسه. بعد غلط املایی های تو اسلایداشو به روش بیاری.بگه اگه فلان گزینه تو پاور هم باشه همین الان درستش میکنه

بپرسه خوبی؟ نگاش کنی.بگی مگه فرقی ام میکنه؟ بگه فرقی نمیکنه؟ برای خودت فرق میکنه؟ بگی آره برای خودم که معلومه فرق میکنه بگه برای منم فرق میکنه تو برام مهمی

بپرسی مطمئنی قراره جواب سوالامو بگیرم؟ بگه آره بپرسی کِی؟ بگه این یکی دوهفته کاراموزیا تموم شه و یکم وقت باز تر شه و جواب سوالاتم پیش من نیس البته ولی درباره شون میتونیم صحبت کنیم

از قائم بپرسی.بگی تاریخ این گروه کِیه؟ بگه شنبه یکشنبه ی دوهفته دیگه. ناراحت بشی بپرسه کاراموزی دارین؟ بگی آره بگه ترمهای دیگه هست

بعد بحث انحصار طلب بودنم رو بفهمه.از این بگم براش که اصلا دوست ندارم سر کلاس و کاراموزی و هرچیز دیگه با اون کسی خارج از خودمون وارد فضامون بشه. بگه چرا ؟ حس خوبیه که! از بقیه جاها بخوان بیان پیشت حضور داشته باشن و ببیننت   بگم نخیر!واسه خودمونه.دوس نداریم کسی دیگه بیاد.ناراحت میشیم. درسته خودم تو کاراموزی ها و کلاسای بقیه میرم.ولی چون دوس دارم میگم اگه کسی ام فکری میکنه یا ناراحت میشه میگم به درک و میام

نگاه کنه بگه بهت نمیاد انقدر انحصارطلب باشی

صحبت از اکیپ زکی اینا شه.دوست دارم اکیپشونو.بخصوص مبینارو.از وقتی فهمیدم اونم طرح نرفته.حالا فهمیدم فائزه هم نرفته و از این تحصیل خوشش نمیومده و تنها چیز خوبی ک تو دانشگاه پیدا کرده اون بوده . آدمایی رو که میخواسته حالشونو خوب کنه اینجا پیدا کرده و مونده.اینو درجواب اینکه پرسیدم پس چرا ادامه داده ؟ گفت.

بازم همه ی حرفهامونو یادم نمیاد.برعکس اون، من حافظه ی شنوایی خوبی ندارم

اما خب.بازم حالم بهتر شد.خیلی حرص داشتم الان لااقل میتونم بگم خوبم.و شاید بتونم امیدوار بمونم.تا آخر این ترم که ببینم میتونم چیزی رو حل کنم یا نه

××××

میگف فلانی اومده گفته حال دوستش خیلییی بده.منم نمیتونم هیچ کاری براش انجام بدم. بهش گفته چرا.میتونی انجام بدی.بغلش کن.

با عشق بغلش کن میبینی چقدر آروم میشه و اثر میذاره.هرچقدرم که حالش بد باشه.نیازی به هیچ تکنیک ارتباطی و فلان بهمان هم نیست.فقط بغله.

 

:))

چی میشه اگه بتونم زندگیمو دوباره پس بگیرم و بتونم به یه چیزی امیدوار باشم . هدفمو پیدا کنم . کاش بتونم رویاشو تو ذهنم بسازم.زمانی رو که جایی ام که دوس دارم و کاری رو میکنم که عاشقشم

کاش بتونم یه روز مثل خودش الهام دهنده باشم

داشتم فکر میکردم چی میشه که واسه بعضی آدم ها.بعضی دوست ها انقدر ارزش نداری که وقت بذارن و  تلاش کنن و بیان برای دیدنت.شاید همه چیز فقط توی خوب بغل کردن حل بشه.

 

بتونم ,میشه ,دوست ,پیدا ,کاراموزی ,ناراحت ,پیدا کرده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گوناگون بهترین های شیراز مرجع فایل های لایه باز اشپزی پاپ موزیک - دانلود آهنگ جدید تیکتاکرز